عاشقي

ساخت وبلاگ
هوالرحمن  هفته پيش بود كه مرخصي گرفت هفته پيش بود كه اضافه كار رسيد اومدن دوتايي تو همين پاساژكت و شلوار دوماديشو خريد   هفته پيش بود كه دوتايي اومدن آينه شمدونشون رو ديدن قيمت لباس عروس گرفتن و دوتايي قدم زدن...خنديدن  قول دادن بهم ديگه كه هيچ چيزي نذارن عشقشونو خراب كنهدوتايي برن پيش سدكاظم اسم بچه شونو انتخاب كنه   ديشب اما بعد حرف و شب بخير از دلش گذشت شايد نبينمش...شايد اين دفعه ي آخري باشهكه بتونم يه پيام بدم بهش  صب تا حالا دل زن عاشوراس خبرا يكي يكي ميباره خبر شعله و دود و خاكه خبر جهنم آواره  باقي ماجرا رو مي دونين جگر منم مثه سرب مذاب داره مي جوشه دلم تو دلهره داره ميسوزه سرم از التهاب  تو هجوم غصه و دلشوره تلفون خانومش زنگ مي خوره اشكاشو پاك ميكنه ... صدا ميگه : خانومي سفره ي عقدت  حاضره . حامد عسگري عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 120 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بسم الله الرحمن الرحيم چه بگويم ... ؟! چه نويسم ؟! که قلمي لال مانده است ... چه نگارم که بغض ها همانطور ايستاده اند به بهت ... نه پايين مي روند و نه اشک مي شوند ...همه اش ذکر آيه الکرسي بر لب ...مگر نگفتي خدايا ؟! مگر نگفتي دور مي کند بلا ، حفظ مي کند جان ؟!همه اش با خيال آنکه ستوني عمود ايستاده باشد ، پناهگاهي آنجا باشد ، نفس هايي هنوز جان داشته باشند ... همه اش ، همه اش ، همه اش ...گويي اين تمام ملتند که جان هاشان در غبار فرونشست آسمان ، مي تپند .. بلاتکليفي حس عجيبي است ...يک چيزي شبيه احتضار ..شايد هم خود احتضار است و اين سوالات شب قبر که آمد ... ؟! نيامد ... ؟! خدايا ...ناله هاي يا زهرا را نشنيدي ؟! آن هنگام که ساختماني به احترام صاحب نام زانو زد ... ؟!خدايا ...پرچم مي گردانند ... خدايا ..علمدار نيامد ...خداياهنوز بچه ها بر اين باورند که عمو مي آيد ...عمو با آب مي آيد ...و آب ...آب که روشني است پس چرا اين ديدگان خيس ما روشن نمي شود ... ؟!حس غريبي است آنکه نه آرايه برايت مهم باشد ، نه زيبايي ، نه دستور زبان صحيح و نه هيچ و هيچ و هيچ ...فقط بخواهي بنويس عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 136 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

هوالرحمن الرحيم شور همان دويدن هاي حياط دبيرستان ، در ما جوانه زد ...حالا امروز ، ساعت پنج و سي دقيقه ي عصر بود قرارمان ..همه مان ، همه مان ، همه مان آمده بوديم ...درست همانجايي که براي اولين بار او را ديديم ...دبير درس اختصاصي سال دوم و سوم دبيرستان ...هر کداممان از سويي ، از گوشه اي از شهر آمده بود ، دختر هاي لوس و نازدانه ي خانواده حالا همه شان يک اتوبوس را هماهنگ کرده بودند تا بيست سي نفري و به تنهايي و بدون هيچ بزرگتري بروند و بشوند يک تسلا در بي قراري هاي جان همسري که در حق ما مادري کرده بود .. امروز ، مراسم ختم بود ... ختم همسر ِ دبيري که مادري بود برايمان ... عقربه ها به وعده گاه رسيدند ، کم کم چهره ها ظاهر شدند مقابل درب دبيرستان ...اما ...اين چهره ها آن چهره هايي نبود که من هر روز هفته مي ديدم ، اين ها آن سادگي را نداشتند ، اين ها آن نور ، آن شور ، آن جواني .. چهره ها يکي پس از ديگري عجيب تر مي شدند ...لباس ها ... هوا سرد بود ، داخل دفتر نشستيم و جز من ، باقي مشغول يک کار بودند ! - بچه ها هيچ فکر مي کردين يه روزي تو دفتر دبيرستان رژ بزن عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 117 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بسم الله الرحمن الرحيم  گويي صداي دلي شکسته مي آيد ...گويي صداي قدي خميده مي آيد ...گويي مي رسد به گوش ، صداي اشک هاي بي وقفه ...آرام آرام ، گام هاي سنگين ، خسته ، شکسته ...نفس هاي کوتاه و بريده ...مرا چه شده است ؟!مرا چه شده است که تمام طول مسير را با بغضي پيمودم ، بسي نا آشنابسي غريب ...اين غربت ، حس بيگانگي نبود ،  نه ، نه ... گويي اين غربت از جنس آشنايي است ...تا کي بايد مرا اشک هايي باشد در چشم ، حلقه شده  ...پس کي ؟! کي مي رسد زماني که اين بغض نا آشنا ، دست بردارد از گريبانم ...کي به سر مي رسد اين خفگي ...سنگين و آرام ...گام هايي که بر زمين کشيده مي شوند ، گويي جاني را در اين تن نمانده که بلند کند  گام هايش ...گويي اين تن ، بي رمق مانده ، گويي دلي است که مي کشد به دندان تني را که نگاهت به عقب بازمي گردد جز بي اختياري نمي بيني ...اصلا چه شد که حال من اينجا ، در اين آستان ايستاده ام ... ؟!چرا هرچه اين قطار تند تر مي دود و من صفحه هاي کوير را تند تر با چشمانم به عقب ورق مي زنم ، دلي تنگ تر مي شود ... دلي که گويي حال عاجز مانده زبانش ز وصف ..بغض هي عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 121 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بسم الله الرحمن الرحيم اين بار ، خداتجلي عاشقانه هاش رو درست وسط درس خشک و خشن حد نشون داد ...تايم کلاس شروع شده بود ، سر کلاس بوديم هممون ...کمي دير اومد دبير ... طبق معمول ادامه ي مبحث روز قبل يعني حد رو داشتيم ، يه عده تست ميزدن و يه عده هم داشتن جزوه تکميل مي کردن ...پاي تخته ، ضوابط اعداد و ارقام پشت هم پشت هم رديف مي نشستند و خيره مي شدند به چشم هاي ما تا جواب رو از تو دلشون بخونيم .... هميشه متوجه غم توي چشم هام بودم ، هميشه ....رديف آخر آخر مي نشينم  ...همه براي شيطنت هاشون ميان رديف آخر و من فقط براي به حال خودم بودن ، يه جايي کنار پنجره کز کرده بودم و خيره شده بودم به ... نميدونم به چي ... اما چشم هام رو مي ديدم ...انگار زل زده بودم تو چشم هاي خودم و خط به خط حرف هاشو گريه مي کردم ... هميشه غم تو چشم هامو ميدونستم ... اما هر بار که سعي مي کردم بيشتر پنهانش کنم ، بيشتر خودشو نشون مي داد و تهش منتهي مي شد به ... چشم هام درست فرداي تولدم ، غمگين تر از هميشه بود .. از هميشه محزون تر ، از هميشه خيس تر ... توابع رو فقط نگاه مي عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 114 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بسم الله الرحمن الرحيم  حاملگي شيرين است ،حاملگي خيلي شيرين است ...حاملگي شيرين ترين دوره اي است که يک زن مي تواند در تمام طول عمرش طي کند ؛حتي شيرين تر از دوران دبيرستان شيرين تر از خاطرات نمکين صندلي هاي دانشجوييشيرين تر از تمام دوران نامزدي و حتي ...حاملگي ، شيرين ترين دوره ي زندگي يک زن است ...حاملگي شيرين ترين دوره اي است که در تمام اين هستي مي تواند طي شود ... نه ماه شيرين ؛نه ماهي که از اولين روزش ، يک حس غريب مادرانگي در وجودت مي دود ،يک حس غريب شانه کردن و دست کشيدن بر موهايشيک حس عجيب دوست داشتن ،يک دوست داشتن عميق ، خيلي عميق ...اولين روزش را حتي اگر هم باخبر نباشي ، مادرانه طي خواهي کرد و تا آخرين روز تمام اين نه ماه ، عاشقانه پاي تمام مادرانگي ها خواهي ايستاد ...حاملگي ، زيباست دنياييست براي خودشاينکه تو هر کجا که مي روي ، کسي همراهت باشد حتي در گريه هاي پنهاني شبانه اتکسي که بتواني با او حرف بزني ،کسي که دلتنگي برايت نگذارد ، کسي که هر گاه دلت گرفت دست بر شکمت کشي ، او تکان بخورد و تو شروع کني آرام آرام برايش باريدن ... کسي که با غمت ، غمگين عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 117 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بسم الله الرحمن الرحيم


 


 


- مامان ... ! موهامو مي بافي ... ؟!


 


روي زمين نشسته بودم ؛


آرام به مو هايم ، دست مي کشيد و برايم زير لب روضه زمزمه مي کرد ...


 


- انا اعطيناک الکوثر ... 


 


ـــ


#س_شيرين_فرد 

عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 154 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بسم الله الرحمن الرحيم   تمام مدت انتظار ، اضطرابي در دل ، بلوا مي کرد ...برايش حمد مي خواندم ، آيه الکرسي ...ديگر نه برايم تصادف مادرم مهم بود و نه ضربه اي که به سرش خورده بود ...نه حتي شوک وارده به مادرم ... فرياد هاي دختر در سرم بود ... از ته دل داد مي زد ، از ته دل طلب مي کرد مرگش را ...چه شده بود ؟! چه شده بود که دختري به اين زيبايي و جواني ، درست زماني که مردي چشم به راه اوست تا به نامش شود ، هرچه قرص دارد به يکباره سر کشد ؟!قلبم در فشار بود ،حال او را مي فهميدم ، مي دانستم ، حال او را خوانده بودم ، امتحان داده بودم ...دردش را مي دانستم ...دختر جوان زيبا رويي که حال حتي روي پاي خود هم نمي تواند بايستد ،حال حتي تا بيمارستان جانش نمي ماند و اينجا ، درست در يکي از درمانگاه هاي کوچه پس کوچه ها بايد اقدامات اوليه اش انجام مي شد تا منتقل شود ... ديشب ،شب دردناکي بودشبي که صبحش هنوز که هنوز است ، نرسيده و مندر حسرت آنکه چرا سرش را در آغوش نکشيدم تا آرام گريه کند ؟! عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 99 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

 هوالرحمنسلام عليكمنفس ايجاد يك جو شاد ، با نشاط و مناسب در ميان درس هاي مختلف و فشار درسي وارده ، عمل و کار و فعاليت بسيار خوب ، متفاوت  و مفيدي است لکن برخي حواشي و برخي کارشکني ها و بعضا برخي اعمال که در عين نادرست بودن و ترويح موارد نا معتبر و نا درست  به زعم عده اي صحيح است ، باعث به انحراف کشيده شدن اين فرصت مناسب براي نشر و آموزش و تعليم و پرورش و يا حتي باعث اندوه قلبي دانش آموزان مي شود گرچه هدف اين نيست و جشن هايي نظير دهه ي فجر ، جشن پيروزي انقلاب اسلامي ، جشن هاي ديني و مذهبي نظير عيد غدير خم ، ولادت ائمه ي اطهار عليهم السلام  ، جشن هاي ملي و آييني و سنتي نظير يلدا ، نوروز  و ... صرفا براي ايجاد يک محيط با نشاط ، آشنايي با مفاهيم ديني ، بزرگان و آئين و سنت ملي و ... است اما برخي موارد باعث نرسيدن به اين هدف مي شود .مواردي نظير اجبار دانش آموز به انجام برخي کار هاي خلاف ميل ايشان ، نظير مجري گري در صورتي که دانش آموز سال سوم يا سال چهارم ترجيح مي دهد بجاي نمايش يا مجري گري و تمرين براي اين ها به موارد مهم تر و آينده ساز تري نظير امتحانات نهايي و کنکو عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 130 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43

بسم الله الرحمن الرحيم آي  آسمان ؛صداي من را مي شنوي ؟!مرا مي بيني ؟!صورتم را رو به تو گرداندم تا بگويمچند کلامي با تو حرف دارمچند دقيقه بيشتر نيست ...به پاي حرف هايم بنشين وليحواست باشداگر آزارم دهياگر بر من خشم گيري و رعد زنيدانه دانه اشک هايم را گله به مادر (سلام الله عليها ) مي کنم ...که من فرزند ِ زهرايم ...با خود چه فکر مي کني  ؟!فکر مي کني چون دلت آسماني است و آبي ، مي تواني دل بشکني ؟!فکر مي کني چون رنگ ِ نيلي ِ تو بازتاب ِ رنگ ِ دل ِ درياي ِ بي نهايت ِ اقيانوس است ، مي تواني رنگ ِ نفس هاي بابا ي مرا خون کني ؟!فکر  مي کني چون ابر در دامان خود داري که کسي بر تو خشم مي کند ، برش اشک مي ريز و بر سرش فرياد ِ رعد سر مي دهد ، مي تواني اشک دختري را بروي گونه هايش جاري کني ... ؟!فکر  مي کني چون دمت نسيم و بازدمت تخت ِ روان ِ گلبرگ هاي گل سرخ در هواست ، مي تواني نفس کسي را تنگ کني ؟!با خود چه فکر  مي کني ؟!تنها تويي که شب هايت را لالايي ستاره ها صبح مي کنند ؟! ماه ِ من اين روز ها لالايي نفس نف عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 92 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 10:43